هستی من

تو ای جان دل من , هستی من

تو ای در شام غم ها مستی من

تو در چشم منی هر جا که هستم

تو را هر جا که هستی میپرستم

شرابی, شعر نابی, هر چه هستی

مرا از هر چه غیر از خود گسستی

دل درد اشنــــا را در تو دیدم

تــو میدانی خدا را در تو دیدم

نمیدانم که بی تو چیستم من

اگر روزی نباشی نیستم من

در این سینه دل دیوانه دارم

چه گویم دشمنی در خانه دارم

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:هستی ,شعر,هشستیمن, ] [ 11:10 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد