شب ذلگیر

شبه دلگیر

...

دلم گرفته امشب

ندیدمت کجایی؟

باور نمی کنم من

انقد تو بی وفایی

--

چند سالیه با رویات

شب رو سحر میکنم

چند روزیه که خیلی

از دست تو دلخورم

---

یادش بخیر اوایل

روزای آشنایی

میگفتی عشقم تویی

نبینی بی وفایی

---

اما دیگه این روزا

جات خالیه تو خونه

آره دلم این روزا

داره هزارتا بونه

---

از اون روزای مستی

دارم هزار نشونه

من دیگه رفتم بی تو

دل میگیره بهونه

---

شاعر : میلاد جانمحمدی

[ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:شب,شب دلگیر,شب عاشقانه, ] [ 1:7 قبل از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

دیوانه

دیـده از دیـدار خـوبـان بـرگـرفـتـن  مشکلسـت

هـر که ما را ایـن نصیحت می‌کند بی‌حاصلست

یار زیبا  گر هـزارت وحشت از وی در دلست

بامــدادان  روی  او  دیــدن  صبـاح  مقبلسـت

آن  کـه  در  چـاه  زنخـدانش  دل  بیچـارگان

چون  ملک  محبوس  در زندان  چاه  بابلست

پیش از این  من  دعـوی  پرهیزگاری  کردمی

باز می‌گویم که هـر دعـوی که  کردم  باطلست

زهـر  نزدیک  خردمندان  اگـر چـه  قاتلسـت

چون ز دست دوست می‌گیری شفای عاجلسـت

من قدم بیرون نمی‌یارم  نهاد  از کوی  دوسـت

دوستان  معـذور داریـدم  کـه  پایـم  در گلسـت

باش  تا  دیـوانــه  گـوینـدم  همـه  فــرزانـگان

ترک جان نتوان  گرفتن  تا  تو  گویی عاقلست

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست

او همین صورت  همی‌  بیند  ز معنی غافلست

ساربان آهستـه ران  کآرام  جان  در محملست

چارپایان  بار بـر پشتند  و  مـا  را  بـر دلست

گر به صد منزل فراق افتد  میان  ما  و دوست

همچنانـش  در میـان  جـان  شیریـن منـزلسـت

سعـدی  آسانست  با  هر کس  گرفتن دوستــی

لیک چون پیوند  شد  خو  باز کردن مشکلست

[ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:دیوانگی,عاشقدیوانه, ] [ 1:3 قبل از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

دوستامون

 بـده  دستاتـو  بـه  مــن  تا  باورم  شـه  پیشمی                 

 

          می دونم خوب می دونی، تو تار و پود و ریشمی           

 

تـو که  از دنیا  گذشتی  واسه  یک  خنده ی  من

 

چرا من نگذرم از یه پوست و خون  به  اسم  تن

 

تــو خیــالمــم  نبــود  دوبــاره  عـاشقـــی  کنـــم

 

ممنونـــم  اجازه  دادی  با  تـــو  زنــدگـی  کنــم

 

نمی دونم  چی  بگـم  که  باورت  شه  جـونمـی

 

تـوی  این  کابـوس  درد ،  رویـای  مهـربونمـی

 

می دونـی  با  تــو ،  پـرم  از  شعــر  و  ستاره

 

می دونـی  بی  تــو ،  لحظــه  حرمتــی  نــداره

 

مــی دونــی  در  تــــو ،  ایــن  خـــــدا  بـــوده

 

کـــه   تــونـستـــه   گـــل   عـشقــــو   بکـــاره

 

وقتی حتی پیشمی ، دلم برات  تنگ  می شه  باز

 

عشق  تـو ، تو  لحظه هام حادثه ساز و قصه ساز

 

به جون خودت که بی تـو از نفس هم سیر می شم

 

نمی دونم چی می شه بدجوری گوشه گیر می شم

 

ممنونـم  کـه  بچــه بازی هامـو  طاقـت  می کنی

 

هـر چقدر  بد  می شم  اما  تو  نجابت  می کنی

 

هـر کجای  دنیـا  بـاشـم  بـا  منـی  و  در  منـی

 

نگـران  حال  و  روزم  بیشتر  از  خـود  منـی

می دونـی  با  تــو ،  پـرم  از  شعــر  و  ستاره

می دونـی  بی  تــو ،  لحظــه  حرمتــی  نــداره

مــی دونــی  در  تــــو ،  ایــن  خـــــدا  بـــوده

کـــه   تــونـستـــه   گـــل   عـشقــــو   بکـــاره

[ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:شعر, ] [ 1:3 قبل از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

شب گریه

 چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

 خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

 که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

 برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

 تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

[ پنج شنبه 20 دی 1391برچسب:گری,شب گریه,شعر گریه, ] [ 11:56 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

کنار هم

 چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

 خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

 که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

 برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

 تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:ببینمت,باهم باشیم, ] [ 11:35 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

حوصله

دل من حوصله کن، داد زدن ممنوع است

کم بکن این گله، فریـاد زدن ممنوع است
بیـن این قـوم که هـر کـار ثوابی‌ست کباب
دل دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است
تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت
حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
بیـن ایـن قـــوم که از باکـرگی تـرشیـدند
حرفی از حجــله و دامـاد زدن ممنوع اسـت
شادی از منظــر این قوم گناهی‌ست بزرگ
بـزن آهنگ، ولی شـــاد زدن ممنوع است

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:حوصله,حوصله عشق, ] [ 11:32 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

عاشقانه بودن

ای که خود سایه بالای سرم میباشی

 

مایه برکت چشمان ترم میباشی

 

کمکم کن که دوباره به تو محتاج شدم

 

باز در معرکه چشم تو تاراج شدم

 

چند وقت است مرا عاشق خود ساخته ای

 

آتش عشق به این غمکده انداخته ای

 

چند سالست که از چشم تو محروم شدم

 

باز قربانی این سنت مرسوم شدم

 

من به چشمان اهوراییت ایمان دارم

 

با که گویم که ترا دوست تر از جان دارم

 

همه دار و ندارم همه چیزم  هستی

 

و بقول دل غمدیده عزیزم هستی

 

شیوه چشم تو آموخت که عاشق باشم

 

پای چشمان نجیب تو شقایق باشم


[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:عشقی,ریباترین, ] [ 11:30 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

زنانی عشق

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

 

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

 

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

 

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد

 

من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم

 

که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد

 

عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید

 

نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد

 

اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند

 

به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد

 

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:رقیبان عشق, ] [ 11:27 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

عشقو رسوایی

 به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد 

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد

با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:روایی,سعر,شعر رسوایی,عشق رسوایی, ] [ 11:26 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]

عاشقانه

 بین من و تو فاصله یعنی عشق

حتی فراق و حوصله یعنی عشق

نقد دلم به نسیه ی دیدارت

زیبای من ! معامله یعنی عشق

ناکام مانده جبر زمان ، حتی

در حل این معادله ، یعنی عشق

بار دگر مرا متولد کرد

قابلترین قابله یعنی عشق

شوری فتاده در همه ذرات

آغاز فصل چلچله یعنی عشق

یک نیمه شب به پای دلم بنشین

راز و نیاز و نافله یعنی عشق

من این غزل به وزن تو می گویم

با قیمتی ترین صله یعنی عشق

باید تلافی شب هجران کرد

روز وصال هم گله یعنی عشق

باید رسید ، مسلک ما این است

صحرا و خار و آبله یعنی عشق

تنها هدف ، خرابی دلها بود

طوفان و سیل و زلزله یعنی عشق !

[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:طوفان عشق,ناراحتی,زیبا, ] [ 11:22 بعد از ظهر ] [ علی خاکساری ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 19 صفحه بعد